آموزش جامع چاق شدن
امکانات جانبی
جدید ترین مطالب
داستان بسیار زیبای اشک پدر
- دسته :
- دیدکاه : (0)
هر وقت پدرم این ترانه را می خواند که «وقتی بچه بودی، عادت داشتی روی دوشم بنشینی، پدر نردبان بچه هایش است...» دلم می گرفت و برای پدرم غصه می خوردم.
برای خواندن ادامه این داستان به ادامه مطلب بروید...
پدر به چشم پسرش، بزرگ ترین و قوی ترین مرد دنیا است. پدر من یک سرباز بود. او در زندگی اش هم مثل یک سرباز قوی و با اراده بود. او شخصیتی نیرومند داشت و سختی های روزگار موهایش را سفید کرده بود. از نوجوانی برای تامین زندگی خانواده اش دوندگی و کار و کسب درآمد را شروع کرد. همیشه تا دیر وقت کار می کرد، اما هرگز گله نمی کرد. علی رغم سختی هایی که در بیرون تحمل می کرد، در خانه همیشه چهره ای خندان داشت.
با وجود آن که پدرم هر روز از صبح زود تا دیر وقت شب دوندگی می کرد، اما تحصیل من و برادرم در مدرسه، فشار مالی خانواده را سنگین کرده بود و خانواده ام زندگی را به سختی می گذراند.
پدرم برای بهبود دادن به معاش و درآمد خانواده، یک حوضچۀ پرورش ماهی کرایه کرد. پولش را قرض گرفت؛ بچه ماهی خرید و هر روز به تغذیۀ آنها مشغول شد. چشم گذاشته بود که بچه ماهی ها زود رشد کنند. چادری کنار حوضچه زد و هر روز از صبح تا شب به آن، که امید خانواده شده بود، رسیدگی کرد. مادر مترصد بود که بعد از فروختن محصول، چند اسباب جدید به خانه اضافه کند. من و برادرم هم امیدوار بودیم کتاب های جدیدی بخریم.
اما یک روز با خبر غیرمنتظره ای که پدر به ما داد، همۀ رؤیاهایمان رنگ باخت. همۀ ماهی ها مرده بودند. سکوت مرگباری خانه را فراگرفت. صدای گریۀ مادرم را از اتاق می شنیدم که با خودش نجوا می کرد: «همه چیز تمام شد! این همه پول از دیگران قرض گرفته بودیم.» در این هنگام پدرم لبخندی به مادرم زد و گفت: «عیبی ندارد! موفقیت که قرار نیست به آسانی به دست بیاید! این شکست برای ما درس می شود.»
بعداً از پدرم پرسیدم: وقتی ماهی ها مردند، همۀ ما گریه می کردیم. چرا شما گریه نکردید؟
پدرم جواب داد: «مردها نباید گریه کنند، فوق فوقش باید از اول شروع کنند.»
پدرم برای جبران زیان مالی که بر خانواده وارد شده بود، خود را روزانه بیست و چهار ساعت وقف کار در کنار حوضچه کرد. دیگر کم پیش می آمد که او را ببینیم. چین های روی صورتش عمیق تر شد، موهایش سفیدتر شد و خیلی پیرتر از سنش به نظر می رسید. طوری که گاه از خودم می پرسیدم آی این مرد که می بینم، پدر من است؟ آیا او واقعاً کمتر از 50 سال دارد؟
کم کم که بزرگ می شدم، عزمم را جزم کردم که برای بهتر و آسان تر شدن زندگی برای پدرم تلاش بیشتری بکنم و در زندگی موفق باشم.
در پایان سال 1998خدمت سربازی را تمام کردم و وارد دانشگاه ارتش شدم. حوضچۀ پرورش ماهی پدرم هم چند سال متوالی محصول خوبی داد. در تعطیلات زمستانی بعد از نیم سال اول تحصیلم در دانشگاه، با حقوقی که گرفته بودم، یک ریش تراش برقی برای پدرم هدیه خریدم. وقتی آن را به او دادم، پدرم ریش تراش را در دو دستش گرفت و مدتی طولانی به آن خیره شد. متوجه شدم که چشم هایش پر از اشک شد.
پدرم که مردی دارای شخصیت محکم و قوی، با هدیۀ کم ارزشی که از پسرش گرفته بود، متأثر شد و اولین بار گریه کرد. عشق پدر به فرزندان، عشقی عمیق و بزرگ است. من هرگز اشک پدرم را فراموش نخواهم کرد.
منبع:bartarinha.ir
- تاریخ ارسال : ساعت:
- بازید : 157
- طالع بینی کف دست
- فال جوراب
- زنی که در جوانی پیر شد
- مردی که همه چیز را می خورد+عکس
- ازدواج عجیب و جنجالی در قله اورست
- مرد هندی که شمش طلا زائید+عکس
- پخت قورباغه زنده در یکی از رستوران های ژاپن
- شهر ارواح به فروش میرود
- حضور روح در سلفی این خانم
- خوراک و غذای جن ها چیست؟
- وجود روح دکتر آشفته در بیمارستان
- چطور می توانیم با روح اموات ارتباط برقرار کنیم؟
- زعفر جنی چه کسی است؟
- یک سلفی ترسناک مادر با پسر
- 5راه ارتباطی با جن ها و ارواح
- زیست و حیات جن ها چگونه است؟
- جن ها چگونه تولید مثل می کنند؟
- معمای المپیادی شلیک تیر به هدف
- تست هوش فضایی شیرین چند پهلو
- معمای المپیادی معمای آبرسانی
- تست هوش جالب پیدا کردن روابط بین اعداد
- معمای المپیادی شیرین ردیف سکه ها
- تست هوش دومینوی مناسب را بیابید
- تست هوش جالب و بی نظیر کشف روابط بین اعداد
- معمای جالب حرکت اسب ها به نوبت
- معما و تست هوش:به نظر شما چند تا هندوانه داریم؟
- تست هوش تصویری جالب تفاوت ها را بیابید (6)
- معمای المپیادی جالب همه حضّار در سالن
- معمای المپیادی کیسه های شکر
- معما و تست هوش بسیار جذاب مکان عقربه ساعت شمار
- تست هوش تصویری: تفاوت ها را بیابید (5)
- معمای بی نظیر نتایج مسابقات فوتبال
- معمای المپیادی جذاب خرس قطبی
- تست هوش تصویری تفاوت ها را بیابید (4)
- تست هوش جالب مجموع ویژه نقاط
- معما و تست هوش جذاب برچسب مکعب مجهول
- معمای عدد انتخاب نشده
- حکایت خواندنی «استر و اشتر»
- حکایت جذاب «نیش مار و زنبور»
- حکایت خواندنی «بندگی من یا آزادی تو»؟
- حکایت شیرین «کار کردن»
- نصیحت حضرت آدم به فرزندش
- حکایت های کوتاه شیخ بهایی
- حکایت شیرین شما هم یک جورهایی جوجه مرغابی هستید؟
- حکایت بهشت و جهنم
- حکایت جذاب «مردم آزار»
- حکایت جالب و خواندنی دزدی که در خزانه، نمک سلطان را خورد
- حکایت خواندنی «دزدی درویش»
- حکایت جالب و کوتاه «شکر خدا»
- حکایت اسیری که دشنام داد ولی پادشاه دعا شنید
مطالب پربازدید
- پدر بزرگی که با نوه اش ازدواج کرد+عکس
- تبلیغات ارزان در سایت کلیک نیوز
- جدید ترین تصاویر و بیوگرافی پریسا گلدوست
- سکس عجیب و جنجالی این زن و شوهر در مقابل مردم+عکس
- مدل لباس جدید برای جشن تولد
- ناپدری رحم دخترش را قرض گرفت
- آموزش بهترین مشاغل درآمدزا در منزل
- جدیدترین تصاویر بازیگران زن ایرانی در مراسم جشن حافظ
- حضور الهام حمیدی در برنامه دور همی+عکس
- لاغری سریع با دمنوش های نیوشا
مطالب تصادفی
- اگه خدا بخواد همه یکسان می شند
- معمای حاصل ضرب های منتهی به 2
- تصاویر و بیوگرافی حمید سوریان
- بردگی دردناک این زن بعد از شستشوی مغزی (عکس)
- طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب (4)
- طرز تهیه مرغ مارینه یونانی
- 20نکته کلیدی برای اینکه همیشه خوشتیپ بمانید
- طرز تهیه آبریز یا اوبریز غذایی بختیاری
- امیر تتلو دستگیر و به زندان فرستاده شد
- اس ام اس طنز جدید و خنده دار مورد داشتیم