ضرب المثل به ترتیب حروف الفبا حرف (د)

ضرب المثل های حرف د

داستانی است که در هر سربازی هست

 

داشتم داشتم حساب نیست،دارم دارم حساب است

 

 

داغ دلش را تازه کرد

 

 

در چاه (ویل) افتاده

 

در حاشا باز است

 

درخت گردکان به این بزرگی،درخت خربزه الله اکبر

 

 

در جای خود خشک شد

 

در پوست خود نمی گنجد

 

در بیایان لنگه کفش کهنه نعمت خداست

 

 

درخت هرچه بارش بیشتر سرش پایین تر

 

 

درد خروار خروار می آید مثقال می رود

 

 

در دروازه را می توان بست اما در دهان مردم را نه

 

 

در دهان شیر می رود و بیرون می آید

 

 

در شهر کورها یک چشم هم بس است

 

 

در عفو لذتی هست که در انتقام نیست

 

 

در کوزه بگذار،آبش را بخور

 

 

در گذر تا از تو درگذرند

 

در گوری که برای دیگران می کنی خود مدفون خواهی شد

 

 

در لانه مور شبنمی توفان است

 

 

در مسجد است،نه سوزاندنی است نه دور ریختنی

 

 

دروغگو خانه اش آتیش گرفت کسی باور نکرد

 

 

دروغگو کم حافظه می شود

 

 

دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز

 

 

در هفت آسمان یک ستاره ندارد

 

 

دری به تخته خورد و او به جایی رسید

 

 

دزد بازار آشفته می خواهد

 

 

دزد باش ولی مرد باش

 

 

دزد به یک راه می رود صاحب مال به هزار راه

 

 

دزد حاضر و بز حاضر

 

 

دست بالای دست بسیار است

 

 

دزد نگرفته پادشاه است

 

 

دست بگیر دارد

 

 

دست از سر کچل من بردار

 

 

دست به عصا راه می رود

 

 

دست به سیاه و سفید نمی زند

 

 

دست چپش را از دست راستش تشخیص نمی دهد

 

 

دست پیش می گیرد که پس نیفتد

 

 

تهیه و تنظیم:کلیک نیوز